پرچینهای تنهایی

فرصتی برای بودن

پرچینهای تنهایی

فرصتی برای بودن

بازیگر

 

چشمهایم را که باز می کنم

خورشید دیالوگ امروز را به دستم می دهد

جلو آینه می ایستم...

.

.

.

خورشید که می رود ،

از ستاره ها می پرسم :

 آیا فردا نقش خودم را بازی خواهم کرد...؟ 

روزی که رفتی شب بود!

روزی که رفتی شب بود...!

آن روزها چقدر نیندیشیدن به تو سخت بود . روی تمام صفحات ذهنم پررنگ نقاشی شده بودی و از تصویرت در همه دقایقم گریزی نبود.

و امروز مرور زمان آن نقاشی را آنقدر کهنه و فرسوده کرده ، که برای بخاطر آوردنت باید زمانی طولانی به آن تصاویر زل بزنم !

باید می دانستی نقاشی ها تا همیشه پر رنگ نمی مانند.

تنهایی

 

داخل آینه نگاهی می اندازم ، باز هم از همیشه قشنگ تر شده ام !  

به خودم لبخند می زنم ،  

و آینه به تمسخر لبخندم را پاسخ می دهد... 

 امروز باز هم برای من زیباتر شده ای ، 

 برای آینه ...!! 

نقطه.سر خط

 فقط ای کاش مثل مشقهای مدرسه ، که آخر همه جمله ها نقطه می گذاشتیم ، حالا هم برای اتفاقات زندگی جرات گذاشتن آن نقطه را داشتیم ... برای یک انتهای مشخص ...!

نقطه .

سر خط... 

 

ابدیت

من و او با هم مسافر یک قطار بودیم...  

چه زود به ایستگاه آخر رسید!  

دیروز پیاده شد.

فال شاملو!!

دیر وقت است .

مثل همیشه دور و برم پر از کتابهایی است که می پرستمشان.

- شاملو - به کتابش ورقی میزنم - دوباره آیدای شاملو شدم !

نیت می کنم ، خدایا سال 88 چه جور سالی خواهد بود ؟! ، چشمهایم را می بندم و بسم الله می گویم:

- هیچ کجا،هیچ زمان،فریاد زندگی بی جواب نمانده است .

به صداهای دور گوش میدهم ،از دور به صدای من گوش میدهند .

من زنده ام ،

فریاد من بی جواب نیست،قلب خوب تو جواب فریاد من است...

خوشحالم ،جواب خوبی گرفته ام .

این هم از دیوانگیهای من است ،به همه کتابهایم تفال میزنم،حتی آنهایی که شعر نیستند !!!  

بهانه

هیچ به این فکر کردین که همیشه همه ما آدما به دنبال بهانه ای برای زندگی می گردیم . دنیا پر شده از مسائلی که صورت اونهارو خودمون می نویسیم و بعد به دنبال حلش می دویم ! و چه بسا در حل اونها در می مونیم!! حتی مسائلی وجود داره که حلشون خیلی آسونه فقط کافیه سرتو بلند کنی وبه اطرافت نگاهی بندازی ، جواب همین نزدیکیه ولی حتی جرات نوشتن جواب رو هم نداریم ، چون اونها بهانه ما برای زندگیند، اگه حلشون کنیم چه بهانه ای می مونه ؟! وبهانه های زندگی ماشینی امروز ، فقراست و نداری ، نامهربانی و دشمنی، جنگ است و فساد ، که همه مسائلی هستند که بهانه شده اند . کاش بهانه های زیباتری برای زندگی بیابیم مثل مهربانی و شادی ، مثل برابری و برادری ، مثل عشق و دوستی …    

انعکاس سبز

خدایا ، تو را حس می کنم ، اینجا...کنارم...نزدیکم...انسان نیستی که بگویم صدای نفسهایت را هم میشنوم ! ولی گاه از این هم به من نزدیکتری ، وجودت اطرافم را احاطه کرده . پروردگارا ، آنقدر بزرگی که تنها احساسم در درک آن است وبس...نه قلم توان نوشتنش را دارد ونه گفتارم قادر به بیانش...و آنقدر مهربانی که هیچ مادری را در حق هیچ فرزندی نه اینچنین ...خداوندا من از توام ، از تو و بخشی از وجود پاک و بزرگت...ولی چه تو بودنی ، که نه بقدر ذره ای در اقیانوسها ! ولی شکر ، باز هم مغرورم و سر بلند که از تو ام هرچند کوچک...